وقتي رسول گرامی اسلام - صلى الله عليه وسلم - مي خواست از حديبيه به مدينه بازگردد دخترک حمزه - رضي الله عنه - به دنبال آنحضرت - صلى الله عليه وسلم - افتاد. حمزه در غزوه احد شهيد شد و دخترش تنها در مکه يتيم باقي ماند.

دخترک، رسول الله - صلى الله عليه وسلم - را صدا مي زد و مي گفت: عموجان عموجان! و حضرت علي - رضي الله عنه - با همسر گرامي اش فاطمه دختر پيامبر نيز در کنار وي حرکت مي کرد. از اين رو علي آن را برداشت و به فاطمه داد و گفت: دختر عمويت را بردار و فاطمه آن را برداشت.

وقتي زيد او را ديد يادش آمد که وقتي به مدينه هجرت نمودند پيامبر - صلى الله عليه وسلم - بين او و حمزه عقد اخوت و برادري بسته است. لذا زيد آمد و گفت: اين دختر، برادرزاده من است و من بيشتر به او سزاوارترم.

باز جعفر آمد و گفت: اين دختر عموي من است و خاله اش همسر من است - يعني «اسماء» دختر «عميس» همسر وي بود - و من به وي سزاوارترم.

علي گفت: من او را برداشته ام و او دختر عموي من است.

چون آنحضرت اختلاف آن ها را مشاهده نمود براي خاله اش حکم نمود و او را به جعفر داد تا از وي کفالت نمايد و فرمود: «خاله به منزله مادر است».

باز بيم آن داشت تا مبادا علي و زيد، به خاطر اين که دخترک را از آن ها گرفته است ناراحت نباشند.

از اين رو براي تسلي علي گفت: «تو از من هستي و من از تو ام».

و به زيد گفت:

«تو برادر و مولاي ما هستي».

و باز رو به جعفر کرد و گفت: «تو به شکل و اخلاق من شباهت داري».

پس ببين چه قدر در شستشويي دل ها و جلب محبت آنان ماهر و حکيم بود.

دل همه را به دست آورد و قلب هيچ کس را نشکاند.

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.


نسیم ایمان الله ,دختر ,وسلم ,عليه ,فاطمه ,جعفر ,الله عليه ,عليه وسلم ,دختر عموي منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دبیرستان متوسطه اول لاله کپی ایران کاکو چت آپشن خودرو آچمز ملی پیامک